Wednesday 7 December 2011

زندانیان سیاسی را در یابید

ای هموطن !ای دوست !ای ایرانی !ای انسان
زندانیان سیاسی ما با هر ایده وعقیده ای نماد رنگارنگی  وتنوع افکاردر جامعه ایرانند. بهائیان ;طرفداران پادشاهی مشروطه; سبزها ;منکران خدا ;مجاهد ;جبهه ملی; دانشجو; کارگر; وکیل ;معلم ;فعال اجتماعی ;روزنامه نگار ونویسنده وفیلمساز وخواننده ; بازیگر سینما ;کرد ولروبلوچ و آذری همه وهمه به نوعی در بند این حکومت خونریز وجنایتکار اسیرند. دلهای آنها همه برای آزادی می تپد ولی هر کس به روش خود برای آن تلاش می کند .همه می دانیم که در زندانهای رژیم چه بر سر نوع انسان می آورند وچه ها که  نمی کنند.زندانیان سیاسی برای بدست آوردن حقشان  با اعتصاب با اعتراض با فریاد آنچه در توان دارند را انجام می دهند. چشم امید پدران ومادران وفرزندان این زندانیان بی دفاع که هر چند زمانی مورد هجوم ویورش این ناکسان و انیران قرار می گیرند به مردم خاموشی است که  بی تفاوت از کنارشان می گذرند وهیچگونه عکس العملی نشان نمی دهند.
ما نیز همانند زندانیان در بند دارای عقاید وتفکرات مختلفی هستیم ولی متاسفانه هر کدام برای منافع حزبی وگروهی خودمان تلاش و زندانیان را بر اساس حوزه های فکریمان طبقه بندی می کنیم .بعضیها را وقتی مصلحت باشد به یاد می آوریم ووبعضی را وقتی به مصلحت نباشد از یاد ها می بریم. ولی در اصل آن چیزی که در این بین حتما فراموش شده ایران و انسانهایی است که شاید در فردای روزی فرزندان من وشما هم در میان آنها جای گیرند.
باید بدانیم که درآینده ایران آزاد می توان در مورد حزب وگروه واعتقادات خودمان در محیطی انسانی ومتمدنانه بحث کنیم ونتیجه را در رای گیری و رفراندوم تجربه کنیم ولی آنچه الآن در حال حاضر مهم است نجات ایران از این گردابی است که در آن گرفتار شده است و نیزانسانهایی که تقریبا هر روز بر سر دار می روند ویا به اسارت برده می شوند.
با هر نظر وایمانی که هستیم تنها وتنها به ایران بیاندیشیم که فردا دیر است واین شوخی نیست. دنیا تصمیم خودش را گرفته و ما می دانیم این حکومت غیر ایرانی هم برای نجاتش حاضر است ایران را به آتش وخون بکشد. بیایید با هم باشیم با حفظ آرا وعقایدمان. با خودخواهی ایران آزاد نمی شود باید همتی کرد وازمنم کردنها گذشت.به یاد داشته باشید که زندانیان ما هم رنگانگ می اندیشند ودر ایران آزاد نیز این رنگارنگی بسیار زیباتر خواهد بود. باید برای آزادی جنگید که حتی مخالف من هم بتواند حرفش را بزند . ایرانی را می بینم که فرزندان من وشما فردوسی وبابک وآرش را سرمشق زندگی خود کنند و به افکار هم احترام بگذارند .ایران امروز اسیر است وباید نجاتش داد. بر عهده من وشماست که نگاه مان را دوستانه ترو پر مهر تر کنیم و دستانمان را بهم حلقه کنیم تا خودمان را نجات دهیم. بهم احترام بگذاریم حتی اگر از عقاید هم خوشمان نیاید درپایان کلیپی را مشاهده خواهید کرد که خود تهیه کرده ام به یاد همه زندانیان در بند با هر نظر واندیشه با صدای زیبای داریوش عزیز که همیشه برای ایران وایرانی خوانده است.اینها نمونه ای از صدها زندانی سیاسی در ایرانند  به عکسها به دقت نگاه کنید وببینید که همه آنها با هم عقایدی متفاوت دارند ولی در پنجه یک دشمن اسیرند
 اگر من وتو ما بشویم....
 به امید آزادی ایران وزندانیان سیاسی


Sunday 20 November 2011

ایران به چه می اندیشی!!

ایران چه تنهایی !چه غمگینی!
چه بر تو و خودمان کردیم تنت را زخمی دلت را خون ولی همچنان برایمان مادری مهربانی.هرکس برای سرت و برای گذشته ات قیمتی تعیین می کند .هرکس خود را برای رهبریت و برای در دست گرفتنت برحق می بیند ولی باز هم این تویی که همچنان محجوبانه به این بازیها نگاه می کنی.
آنان که برای نابودیت نقشه ها در سر داشتند ودارند و برای پاره پاره کردنت توطئه ها در چنته دارند بارها در طول تاریخ با پوست ووروحت احساس کردی وهمه را پشت سر گذاشتی صادقانه قلبت را برای همه باز کردی ولی دشمنانت بیرحمانه آن را دریدند وتو دوباره آن را به  هم پیوند دادی. بوی خاکت را در هوایت بر مشام آن کسانی که دوستت دارند سخاوتمندانه ومعطرپخش می کنی تا بیشتر عاشقانه بر تو بنگرند وبا تو به زندگی ادامه دهند. چه مغرور بودی روزی که در دل تو فرزندانی برومند همانند رستم وسهراب وکورش وداریوش زاده وپرورانده شدند و آرشها برای حفظ مرزهایت جان در کمان کردند واز خون سیاوشانت  لاله ها  گلگون شد. واین روزگار چه بد گونه با تو رفتار کرد. 
آیا روزی را می توانستی تصور کنی که عربان بیابانگرد به خاک پاکت نزدیک شوند وزنان ودختران وفرزندانت را به بردگی کشند وتجاوز کنند و سرها وزبانها بریده شود و مردان پهلوانت به  خواری وذلت کشیده شوند واز خون پاکشان سرتاسر خاکت  بوی خون دهد؟ تمامی ثروتت را به غارت ببرند ومدعی حاکمیت بر تو شوند وخونهای بابکها وابومسلمها و...برای بازپسگیری تو بر دلت بریزد؟ آیا روزی را می دیدی که وجودت از آن همه جلال وشکوه وبزرگی تکه تکه شود وبرای یک سفر شاهانه به اروپا به مبلغی ناچیز فروخته شود و پولش برای عیش وعشرت چند بی وطن مصرف شود ولی این باز تو بودی که هنوز گریان ونگران همان خاک ازدست رفته وتکه های بدنت بودی وهستی.آیا روزی را فکر می کردی که مردمی از درون  و وجود تو عقل فروخته شوند واز متفکرانش گرفته تا عامی ترینشان بدست خودشان عاملان فروپاشی تو بشوند؟ همان فرزندانی که همیشه به آنها مغرور بودی وبه آنها می بالیدی و آغوشت را با مهر برایشان می گشودی و در همه سختیها و دشواریها پشت وپناهشان بودی؟ ولی نمی دانستی که همانها دشمنان پنهان نا آگاه وآگاه  تو هستند. تنها از این میان چند تنی از جگر گوشگانت فقط به تو می اندیشیدند. ولی در آن همهمه وهیجان کاذب صدایشان به گوش همه نرسید آنها را خفه کردند وکشتند وفراری دادند بختیار وفرخزاد وشرفکندی ...تنها بودند در میانه خیل مشتاقان نابودی تو .دوباره دشمنان تو را به آتش حسادتهایشان سوزاندند وتاریخ را تکرار وتکرار کردند ساکت ماندند تا زنانشان را برای همان عربها هدیه ببرند وفرزندانشان را بر بالای جراثقالها اعدام کنند خاکت را با بی خیالی وبی احساسی به بیگانگان واگذار کنند وتو هر روز زخم دار تر وتیره روز تر شدی. حال که زمانه همان فرزندانت را که به گوشه ای دوراز مادر مهربانش افکنده باز هم به بیراهه می روند بازهم به تو نمی اندیشند به خودشان  و به حزبشان  و به منافع گروهیشان و به شهرتشان و به پولشان و به امکاناتشان می اندیشند. ایران و میهن معنایش را برایشان از دست داده است. تو دیگر در آنها نیستی. نمی خواهند ببینند که فقط فریاد می زنند وهوار می کشند. بی آن که بدانند برای چیست و برای کیست چون هدفشان تو نیستی خود خودخواهی هایشان است وبس.
 و این باز تو هستی که صبورانه به آنها می نگری وبه سبکسریشان خون می گیریی. می دانی روزی خواهد آمد که فرزندانی از دل تو زاده خواهند شد که فقط به تو بیاندیشند ودیگر هیچ وبرای تو بجنگند و دیگرهیچ. با هم برای تو فداکاری کنند و از همه چیزشان بگذرند ودیگر هیچ و در آن روز تو دوباره سر فراز خواهی شد و زخمهایت ترمیمی دوباره خواهد یافت و بر زبان ملتت سرود ای ایران ای مرز پر گهر  جاری خواهد شد. دوباره پرچم زیبای سبز وسفید وقرمز همراه با شیر پر قدرتش بر فراز کوه های  البرز وسبلان  وزاگرس بر افراشته می شود وزندگی جریان خواهد گرفت  وروحت شاد و گشاده خواهد شد. این تصور تنها روزنه امید توست تنها به آن روز می اندیشی که فرزندانت با ر دیگر به مادرشان به وطنشان بیاندیشند و دیگر هیچ. 

Thursday 10 November 2011

آیا اگر ما مردم حضور داشته باشیم جنگی اتفاق می افتد؟


وقتی حرف از جنگ پیش می آید به یاد خاطره ای می افتم در سالهای اول دبیرستان در شهری دور از سرو صدای  آنچنانی جنگ. در اتوبوسی بودیم با دوستان هم مدرسه ای و مشغول حرفها وشیطنتهای نوجوانی . ولی ناگهان صدای خیلی عجیبی از جلوی اتوبوس آمد تقریبا همه ساکت شدند .اول فکر کردیم که شاید یک صدایی از طرف پسرها ی هم سن وسال ماست که برای اذیت کردن دخترها وجلب توجه کردن از خودشان در می آورند وچون ته اتوبوس بودیم آنچنان دیدی هم به صندلیهای جلو نداشتیم زیاد پیگیر نشدیم . بازهم مشغول به حرف زدن شدیم که آن صدا با آهنگ بلندتری تکرار شد .ولی باز هم همه ساکت شدند .سکوت در اتوبوس داشت من را بسیار کنجکاو کرده بود.همه فقط بهم نگاه می کردیم ولی نمی دانستیم در جلو اتوبوس دارد چه اتفاقی می افتد .در ایستگاه که اتوبوس ایستاد مردم بیشتری پیاده شدند وما هم توانستیم تقریبا به جلوی اتوبوس نزدیک شویم وتازه آنجا با منظره ای روبرو شدم که تنم را لرزاند وهنوز که سالها از آن دوران می گذرد  و به یادش می افتم منقلبم می کند .پدر درمانده روستایی در کنار پسری تقریبا 18 ویا 19 سا له که مرتب صداهای عجیب وغریب از خودش در می آورد سعی می کرد فرزندش را ساکت کند ولی مثل اینکه او نمی فهمید ویا از چیزی رنج می برد و نمی توانست خواسته خودش را بفهماند .درد ورنج را در دیده پدر می دیدم ولی انگار کاری بیشتر از این نمی توانست بکند .منهم که این کنجکاوی داشت دیوانه ام میکرد نزدیکتر رفتم  واز پدر پیر پرسیدم پدرجان چی شده تصادف کرده ویا اتفاقی افتاده ؟ که جوابم را خیلی آرام ومتین داد نه دخترم توی جنگ اینطوری شده وقتی که فرمان حمله بهشون دادن دوستش جلوی چشمش ترکش خورد و سرش از بدنش جدا شد و دیده که تن دوستش تا چند قدم بدون سر جلو رفته وبعد افتاده روی زمین. حالا شوک شده واز جبهه آوردنش اینجا منهم دارم می برمش خونه نمی دونم چه جوابی به مادرش بدم .من که خشکم زده بود نمی تونستم حتی پلک بزنم .فقط اتوبوس ایستاد و پدر پیر با سختی پسر جوانش را از اتوبوس پیاده کرد.من ماندم یکدنیا غم و بغض. به خانه که رسیدم حال وهوای من خیلی بهم خورده بود حتی حال نگاه کردن به کتابهای جامعه شناسی را که خیلی بهش علاقه داشتم را نداشتم .تلویزیون را باز کردم ودیدم آهنگران با آن صداش نخراشیده اش دارد برای بازار گرمی جبهه ها سرود می خواند جوانان کم وسن وسالی که همه شان در مدرسه ها مغز شویی شده بودند در کاروانها روانه جبهه ها می شدند وبعد صحنه هایی از این بچه ها  که  یکی یکی در صف می ایستادند تا یاد بگیرند چگونه مین خنثی کنند مثل یک صحنه ترسناک جلوی چشمان من رژه می رفت.  غرض من از نوشتن این مطالب  این نیست که بخواهم جنگیدن سربازان وجان بر کفانی که بی محابا جان خود را در راه میهن از دست دادند را به زیر سوال ببرم اصلا .وقتی مسئله میهن وکشور در میان باشد همه باید در این راه لباس رزم را بر تن کنند .جنگ ایران وعراق تا زمان آزاد سازی خرمشهر دفاع از میهن بود ولی بعد از آن دیگر فقط هدف نابودی نسل جوان ونابودی کشور و محکم کردن پایه های حکومت  فاشیست و خونریز جمهوری اسلامی  وباز گشودن دست حاکمان مذهبی در اعدامهای سالهای 60 تا 67 بود.
حالا هم بعد از این سالها دوباره عده ای بی وطن  با یاری بیگانگان نقشه ویرانی باقیمانده های ایران را در سر می پرورانند .کشورهایی که دست همکاریهایشان وهمراهیهایشان در به زنجیر کشید ن جوانان ما حتی در مقاله های روزنامه های خودشان خوش درخشید. فروش اسلحه  های مجاز وغیر مجاز برای سرکوب حرکتها وتحصنها واعتراضات داخلی  وخرید نفت در روی دریا بطور غیر قانونی البته با فریاد در بلندگوهای تحریم .چشم بستن بر روی اعدامها وعدم حمایت از ملت ایران در هر جایی که صدایی از آنها شنیده می شد (البته به جز مواردی خاص که منظور نظر اهداف خودشان بود .دادن جوایز چپ وراست چند میلیونی به افراد بخصوص در مراسم مختلف برای حمایت از آن جریانات خاص اصلاح طلبی ) همه نمونه هایی از عدم حمایت مردم توسط این حکومتها در طول تاریخ 32 ساله می باشد .
آنچه که مهم است  اخبار ومقاله های مختلف چه در روزنامه های ایرانی وغیر ایرانی همه حرف از شروع یک طوفان می کنند . من متاسفم از اینکه بیایم ودر اینجا از حضور بی رنگ اوپوزسیون  صحبت کنم که واقعا نمی دانم باید دیگر چه بر سر این مرز وبوم بیاید که آقایون وخانومها از جایشان تکانی بخورند. از خودمان مردم بیشتر مایوس هستم نه اشتباه نکنید از مردم داخل ایران نه از مردم هموطنم که به خاطر شرایط وحشتناک داخل ایران به خارج رحل اقامت گزیده اند ودر ساحل امن وامان زندگی می کنند.من موقعیت ملت خودم در داخل را کاملا می فهمم وتا همین جا هم که توانسته اند از این همه سرکوب و یوغ استعمار واستثمار جان بدر ببرند وخود را حفظ کنند ومبارزات مدنی خود را کم و بیش دنبال کنند کلاه احترام بر می دارم . ولی مردم ایرانی خارج از کشور که اینگونه راحت زندگی می کنند (البته منظور من  کنترل حکومت ونظام امنیتی است) چرا این گونه ساکتند ؟مگر این مملکت از آن شما نیست ؟مگر شما در طول جنگ صدمه ندیده اید؟ مگر هنوز ویرانیها را در آبادان وخرمشهر نمی بینید ؟مگر هنوز که هنوزه است ما اثرات بمبهای شیمیایی را بر بدن نحیف  کودکان و زنان وسربازان این مملکت نمی بینیم ؟خساراتی که به اقتصاد  وپایه های فرهنگی این مملکت زده شد را نمی بینید؟ به خدا کار ساده ای است اگر یادتان رفته سر کوچکی به کامپیوتر های خانه هایتان بزنید وعکسهای دوران جنگ را مروری کنید. آیا شما بازگشت به همین دوران را می خواهید اینهمه بی احساسی شما مردم برای چیست ؟اگر از گروه و دسته ای خوشتان نمی آید در کنار آنها نشستن واختلافها را کنار گداشتن بهتر است یا اینکه ملت ایران را در این وضعیت قرار دادن می تواند جوابی برای این خودخواهیهای شما باشد؟ خوشی داشتن وزندگی خوب داشتن وبدور از جنگ زندگی کردن خواست هر انسانی است ولی چرا ما چشمانمان را بر روی انسانیت بسته ایم و فقط به فکر خوشی وراحتی خودمان در این ینگه های دنیا هستیم .ما وشما هر کاری کنیم در دید اینها یک ایرانی هستیم . خدا نکند روزی را که پای یک سرباز آمریکایی ویا انگلیسی به خاک میهن من وشما باز شود. مطمئن باشید که ما هم در این کشورها آب خوش از گلوهایمان پایین نخواهد رفت  .اگر خون یکی از این سربازان در خاک ما ریخته شود دیگر شما هم رنگ آسایش را نخواهید دید. با چه تضمینی می خواهید فرزند خود را در مدرسه ای بگذارید که پدرش ویا مادرش الان در خاک ما در حال جنگ است ؟ آیا اگر پدر ویا مادر دوست فرزند شما در این جبهه کشته شود آیا دیگر می توانید فرزند خود را با همان امنیت و آسایش قبلی به این مدرسه بفرستید  ویا برعکسش را هم می توانید تصور کنید اگر یکی از اقوام شما در این بمب اندازیها کشته شود شما چه عکس العملی با مردم کشور میزبانتان خواهید داشت؟ با همسایگان خود چکار خواهید کرد ؟هنوز هیچ جنگی اتفاق نیافتاده یک رستوران در آمریکا یک تصویر راسیستی بر دیوارش گذاشته است .حال ببینید بعد از اعلان جنگ چه خواهد شد.
 ای مردم  ای انسانهای ایرانی این تنها یک مثال بود مثالی بسیار ساده ولی واقعی.من بعنوان یک زن ایرانی از شما مردم خارج نشین با هر ایده ونظر وگروه وحزبی که هستید التماس می کنم بیایید با هم بر علیه جنگ وحکومت جمهوری خون وجنون که هدفش نابودی میهن ماست هم صدا فریاد برآوریم .درهر کجا که هستید اعتراض کنید .ما در کشورهای خودمان با تظاهرات هزاران نفره خود می توانیم نگاه جهان را به طرف حمایت از مردم ایران بکشانیم .همبستگیهای ما از هر جناح وحزبی می تواند نشاندهنده این باشد که ما همه هدفمان نجات ایران است وبس. خودخواهیها ودروغ ورزیها و کینه ورزیها در این دوره خطیر ما را به جایی نمی رساند .اگر ما همبسته نشویم بزرگترین بازنده جهان خواهیم بود .زمان ووقت بسیار تنگ است بیاندیشید .چون ما باید جوابگوی نسل بعد از خود باشیم . بیاندیشیم که نیاکان ما با چه مرارت وسختیهایی این مملکت را حفظ کردند تا بدست ما برسد . نگاه مردم داخل ایران به همت ما مردم خارج کشور است .باور کنید که قدرت ما فرای همه چیزهاست .دولتها ی دنیا چقدر هشدار بدهند که اگر شما نباشید ما وارد عمل خواهیم شد. وقتی از ما حرکتی نیست آنها وارد صحنه می شوند و برای ما تصمیم می گیرند تا ما نباشیم وحضور خودمان را اعلام نکنیم  فایده ای نخواهد داشت .امیدوارم که زمان را به یاد داشته باشیم از هر کجای ایران هستید به هر چه اعتقاد دارید به ملت ایران وبه ایران بیاندیشید
پاینده ایران وایرانی   

Saturday 5 November 2011

برای تمام لیلاهای پر پر شده کشورم

دلم امشب گرفته بود. خیلی وقت بود که تصمیم داشتم یک فیلمی برای زنان شهید ایران که  در این 32 سال به پای جوخه های اعدام رفته بودند بسازم که امشب موفق به تمام شدنش شدم .ولی بازهم خیلی ناراحتم چون عکسهای زیادی از این عزیزان در اختیارم نبود.من را باید ببخشید اگر تصویری در میان نیست .برای هرکدام از این عکسها کلی گریستم وقتی فکر می کردم که بعضی از اینها حتی به سن 18 سالگی هم نرسیده بودند وبه آغوش گرم مادر وپدر خود محتاج بودند وچه لحظات ترسناک وهراسناکی را تا لحظه به آغوش کشیدن مرگ  بدنبال کشیدند بر خودم می پیچیدم .کسانی که با گلوله های دژخیمان ویا زیر شکنجه ها وتجاوزویا از فشارهای حکومت ویا دوری از میهن دست به خودکشی زدند که خود نوعی اعدام به حساب می آید.اعدام همیشه برای من منظری زشت ونکبت بارداشته ودارد .تا وقتی که کوچک بودم معنی ومفهوم مرگ برای من وجود خارجی نداشت .ولی بعد از آن حرکت شوم 57 یادم هست برای اولین بار کلمه اعدام هویدا را از زبان پدرم شنیدم ونمی فهمیدم که اعدام یعنی چی؟ ولی ما قربانیان زنده انقلاب پدر مادرهایمان خیلی زود با این کلمه مانوس شدیم خیلی زود .چون آنقدر اعدام شدند وشدند تا فهمیدیم که معنی اعدام ویا جان کندن یعنی چی.این کلیپ هر چند کوتاه راساختم با آهنگی که همیشه با آن خاطره داشتم ودارم .امیدوارم که روان وروح این عزیزان که به پای جوخه های اعدام کشیده شده آرام بگیرد وبه آرامش ابدی دست یابد .ولی بدانید که ما تا زنده ایم برای شما عزیزان که به ناحق اعدام شدید خواهیم ایستاد .شما برای ما سروهای ایستاده بودید وهستید
پاینده ایران وایرانی
جاودان راه آزادگان

دوستانی که نمیتوانند در این قسمت ویدئو کلیپ را مشاهده نمایند لطفا به لینکی که در زیر آمده مراجعه نمایند
http://www.youtube.com/watch?v=QV5N3jNUolc

Saturday 29 October 2011

آقای واحدی کجای کارید؟


آقای واحدی شما کجای کارید!؟

سخنان شما را در کلیپ پاسخ به خانم کلینتون دیدم واز بسیاری از نکاتی را که شما در صحبتهایتان خطاب به خانم کلینتون گفتید بعنوان یک ایرانی که یکی از مخاطبین شما هستم شنیدم . واز خیلی قسمتهای صحبتهایتان متاثر و متعجب شدم. .بگذارید سنگ اول را با شما هموطن در اول انتقاداتم از شما وا بکنم. من بعنوان یک زن ایرانی که عاشقانه میهنم را دوست دارم با هرگونه دخالت خارجی وحمله کشورهای ناتو وغیر ناتو وعربی وغربی به کشورم مخالفم و با هر کس که در این راستا همراهی وحرکتی داشته باشد مبارزه می کنم .این میهن متعلق به ما ملت ایران است وبس.شما در اول صحبتتان گفتید که کشور آمریکا به جنبش سبز بدهکار است و باید این بدهکاری را پس بدهد .من از شما یک پرسش دارم چرا شما فکر می کنید که کشورهایی که همه منافعشان در طول این انقلاب که حتی  در تحریک ومتولد شدن آن نقش به سزایی داشته اند باید به مردمی بدهکار شوند که خود همین قدرتها سعی در خاموش کردن ملت آن داشته ودارد ؟ چرا فکر می کنید که در زمان  ریاست جمهوری آقای کارتر درد حقوق بشر آنچنان به ایشان فشار آورده بود که تاب وتوان در برقراری حقوق بشر در ایران نان شب وروزشان شده بود. وبیش از بیش به دولت وقت آن زمان فشار وارد می کردند و چرا در زمان کشتارهای سالهای 60 تا 67 ویا کشتار مردم در کردستان وترکمن صحرا وبلوچستان سکوت را پیشه خود می کند ؟خودتان خوب می دانید این حکومت بهترین حکومت برای کشورهای غربی وبخصوص آمریکا در منطقه است. کدام کشور ویا کدام حادثه در منطقه خاومیانه می توانست اتفاق بیافتد که بتواند منطقه را همیشه در یک حالت بحرانی وجنگی نگهدارد وآن انقلاب شکوهمند اسلامی بود که توانست به این معضل کمک کند. چه کسی می توانست آنچنان در منطقه رعب ووحشت بوجود آورد که آمریکا بتواند با در دست داشتن سند عدم امنیت و اطمینان ناوهای خودش را در خلیج فارس برای نزدیک به32  سال در این منطقه به حالت آماده باش قرار دهد وتمامی کشورهای منطقه خلیج فارس از ترس حمله ایران خود را با اسلحه های خریداری شده از غرب تا دندان مسلح کنند. کدام کشور میتوانست جنگ بین اعراب واسرائیل را این چنین داغ نگهدارد که جمهوری اسلامی توانست در منطقه این وظیفه را بر دوش بگیرد ودر جهت رادکالیزه کردن سیاستهای اسرائیل حرکت کند و مردم فلسطین را آواره تر و بدور از دسترسی به صلح نگهدارد. تا حماسیها وگروههای تروریستی در لبنان از پول ملت زجر کشیده ایران فربه تر از آنچه که بودند شوند..این حکومت بطور مخفیانه از تمامی این کشورها تسلیحات و مهمات ووسائل سرکوب ملت ایران را می خرد وبه روز می کند . تمامی منابع وذخائر زیر زمینی و مالی وتاریخی ما بدون هیچ کنترلی به بانکها وموزه ها وجیبهای سرمایه داران این کشورها می رود .تمامی نخبگان ما دسته دسته به این کشورها پناهنده می شوند تا بتوانند حداقل یک زندگی با امنیت داشته باشند. حالا من از شما میپرسم چرا فکر می کنید که اینها به ملت ما بدهکارند؟اینها از این حکومت دارند بهترین سود واستفاده را می برند چرا فکر می کنید که باید به فکر تعویض این حکومت باشند ؟آقای اوباما وقتی به سمت ریاست جمهوری رسیدند در مراسم قسم خوردن ایشان هیچوقت صحبتی از  حمایت از ملت ایران وحمایت از جنبشهای مردمی کشورهای دیگر نکردند. ایشان برای ملت آمریکا وحفظ منافع آمریکا قسم خوردند پس نمیدانم ایراد گرفتن شما از ایشان ودولت ایشان برای چیست؟ شما در طلبکاری دومی که مطرح کردید گفتید که کشور آمریکا با کشورهایی مثل چین وروسیه که به ایران در جهت فروش وسائل سرکوبگر کمک ویاری می کنند  برخوردی نمی کند.آقای واحدی چرا فکر می کنید که  کشور آمریکا باید منافع خودش را به منافع ملت ما ترجیح بدهد؟ وقتی قراردادهای بسیار کلان با چین وروسیه در تمامی زمینه ها دارد وحتی صدای حقوق بشرش برای تعداد اعدامهای چین در بروبیا وهیاهوهای اقتصادی فراموش می شود چه انتظاری می توان از آنان در مورد حقوق ملتمان داشت؟ چرا فکر می کنید آمریکا باید بر روی یک احتمال شرط بندی کند ؟شما در بخشی از سخنانتان از مصاحبه آقای کروبی گفتید که ایشان گفته اند که کشورهای غربی باید صدای مردم ایران را به گوش جهانیان برسانند .خوب در جواب خانم کلینتون من به شما جواب می دهم که صدای آمریکا وبنگاه سخن پراکنی بی بی سی برای همین روزها درست شده است که صداهایی البته به نظر من مشکوک را در این لحظات حساس به گوش جهانیان برسانند .مکانهایی که سر در آخور بودجه های دولتی آمریکا وانگلیس  وسر در آخور بنیادهای لابیگر نیاک ونیپاک وغیره که دیگر لازم به سخن در این باره نیست دارند.چون آقای حسن داعی در این باره بسیار روشنگری کرده اند. آقای واحدی  شما در قسمتی دیگر از صحبتهایتان به نقش آقای کارتر در انقلاب اسلامی ایران اشاره کردید که واقعا اظهر من الشمس است .حرکت بشر دوستانه آقای کارتر در آن زمان نه بخاطر این بود که دلش برای ملت ایران در زیر شکنجه ویا زندانهای زمان شاه سوخته بود بلکه مسئله ومشکل نفت بود شما را رجوع میدهم به یکی از آخرین سخنرانیهای شاه در مورد نفت واستخراج آن وتولیدات داخلی .امیدوارم که بدون غرض وبغض وکینه نسبت به رژیم گذشته این بخش از سخنرانی را گوش دهید وببینید که چگونه حقوق بشر آقای کارتر ناگهان دردش گرفت .چرا الآن آقای کارتر نسبت به نقض حقوق بشر سخنی نمی گویند یا اینکه سرشان به اسلامیزه کردن انتخابات کشورهای منقلبه عربی گرفتار است . ولی در مورد اینکه آقای کارتر بیاید ونظارت کند بر انتخابات در جمهوری اسلامی من هنوز منظور شما را نمی فهمم ؟مثل اینکه  شما شعارهای مردم را در خیابان نادیده گرفته اید وخود را به آن راه می زنید  مثل آقای کدیور ؟آقای واحدی مردم در خیابان فریاد آزادی ومرگ بر ولایت فقیه وجمهوری ایرانی را سر دادند. مردم ایران در این حرکت  یک خط بطلان بر حکومت اسلامی کشیدند .بسیاری از مردمی که به خیابانها آمدند نه برای گرفتن رای بلکه برای پس گرفتن مملکتشان از دست اشغاگران بود  که خون دادندو شکنجه شدند در زندان ماندند ویا اعدام شدند ویا فرار کردند.شما وقتی اینگونه سخن می گویید یعنی که به ساختار حکومت اعتقاد دارید وفقط به جابجایی افراد می اندیشید  واین یک محال است چون جمهوری اسلامی با بسیاری از دلایل قادر به داشتن یک حکومت نیست چه از اسمش گرفته که دارای تناقض است وچه از حکومت داری سردمدارانش که در این 32 سال به خوبی نشان دادند که چه بودند وچه کردند.امیدوارم که در این وانفسایی که ما گرفتارش هستیم بیشتر به سخنانی که میزنیم بیاندیشیم .چشممان به محبت گرفتن وکمک گرفتن از کشوهایی که منافعشان در داشتن وحفظ این چنین حکومتهایی است نباشد. دست بر روی زانوی خود بگذاریم به قدرت خودمان ایمان بیاوریم  چون قدرت یک ملت با لاتر از همه چیز وهمه کس است.
با سپاس
یک زن ایرانی عاشق ایران

Wednesday 27 July 2011

جوابیه ای به آقای آران کسروی در مورد انتقاد ایشان از آکسیون نانواییها
در ارتباط با پروژه پنج شنبه‌های اعتراضی " ما نان میخواهیم"؟؟؟
من نمیدونم این نوابغ سیاسی این همه استعداد رو از کجا دریافت کردند. این شعار یا این پروژه جدید به اسم "جنبش اعتراضی ما نان میخواهیم" یکی‌ از اجناس جدید این آشفته بازار فعالیتهای سیاسی ما ایرانیهاست که دست بدست داره تو این وسائل ارتباط جمعی‌ منجمله فیسبوک میچرخه. کسی‌ که مخترع این طرح هست و کسانی‌ که این طرح رو دارند تبلیغ میکنند آیا اصلا به عمق محتوای این طرح و تاثیرات آن فکر کردند؟؟؟

اصولأ شعارها و مطالباتی که در یک جنبش اعتراضی توسط مردم مطرح میشه، نشانگر و بیان کننده هم خواسته ها، نیاز‌ها و مطالبات اون مردمه، و هم میزان رشد و آگاهی‌ اون مردم رو نسبت به حق و حقوق خودشون میرسونه. ضمن اینکه بخش روشنفکر جامعه یا اپوزیسیون باید سعی‌ کنه با طرح شعارهای‌ مناسب به صورتی‌ ساده خواسته‌ها و مطالبات محوری، کلیدی و مهم مردم یک جامعه رو مطرح کنه و از این طریق به میزان آگاهی‌ مردم نسبت به این حق و حقوق پایمال شدشون اضافه کنه و در حقیقت مسیر این جنبش اعتراضی رو یک قدم به سمت جلو و بیشتر رادیکال شدن هدایت کنه. در اینکه بیش از ۸۰% مردم جامعه ایران به طروق گوناگون با فقر دست به گریبان هستند هیچ شک و تردیدی نیست، اما زمانی‌ که ما این شعار " پنج شنبه‌های اعتراضی و ما نان میخواهیم " رو به صورت یک شعار عمده در سطح جنبش مطرح می‌کنیم، یعنی‌ در شرایط فعلی مشکل نان مهمتر از مسائلی‌ از قبیل آزادی، دمکراسی، برابری، زندانیان سیاسی، شکنجه، اعدام و تجاوز می‌باشد. مخترع نابغه این شعار در حقیقت با مطرح کردن این شعار نان هم افکار مردم رو از مطالبات مهم و اساسی‌ منحرف کرده است، و هم میزان آگاهی‌ مردم نسبت به حقوق اساسی‌ آنها را به سطح یک مشکل نان تقلیل داده است. واقعا تاسف بار نیست که مثلا ۳۰۰ و اندی سال قبل مردم فرانسه شعار دادند آزادی، برابری یا همین مردم ایران ۳۲ سال پیش فریاد زدن استقلال آزادی، بعد الان بعد این همه جنایت این رژیم ما دامنه این خواسته‌ها و مطالبات مردم رو تقلیل بدیم و معطوف کنیم فقط به نان؟ این شعار برای جنبش اعتراضی اسپارتاکوس چند هزار سال قبل شاید شعار مناسبی بوده باشه، اما برای مردم ایران در شرایط فعلی‌ با عملکرد فاشیستی این رژیم یه شعار انحرافی و مضحک بیش نیست. در خاتمه باید به مخترعین نابغه این شعار بگم: تحلیل سیاسی دادن، جنبش اعتراضی مردم رو سمت و سؤ دادن، یکی‌ از وظائف کسانی‌ هست که آشنایی با علم علوم سیاسی یا زیر شاخه‌های این علم داشته باشند. تحلیل سیاسی دادن با نقالی شاهنامه در قهوه خونه فرق داره. متاسفانه باید بگم عملکرد این رژیم فاشیستی باعث شده که همه چیز اون معنا و مفهوم واقعی‌ خودشو از دست داده و نکات مهم و مفاهیم کلیدی و اساسی‌ به مقولتی لوث تبدیل شدند و هر کسی‌ به خودش اجازه میده به صرف خوندن ۴ خبر سیاسی خودشو تحلیلگر سیاسی معرفی‌ کنه و این آشفته بازار جامعه ایرانی‌ رو روز به روز تکمیل تر کنه و بخش زیادی از این امت ناا آگاه رو به دنبال خودش اینور انور بکشونه.
و حالا نقد من از کوتاه نوشته آقای اران کسروی
آقای کسروی کوتاه نوشته شما با کنایه نابغه های سیاسی شروع شده وسوال شما در این باب بوده که اینهمه استعداد از کجا آمده ؟دوست گرامی در جواب این سوال شما بعنوان عضوی از جنبش ملی ما هستیم باید بگویم که اولا کسی در این جنبش ادعای نابغه بودن نکرده وشما در جایی یا مکانی ویا بیانیه ای کلمه ای از نوابغ سیاسی در جنبش ملی ما هستیم نشنیده اید دوم اینکه اقلا من وشاید بیشتر دوستانم بارها وبارها از شما دوستان مخالف خواسته ایم که اگر طرحی مناسبتر وجامعتر وپویا تر را در چنته دارید رو کنید تا ماهم از آن با خبر شویم واز آن حمایت کنیم و در کنار شما دوستان که شاید مخالف هم باشیم جمع شویم وهمکاری کنیم تا آن طرح به نتیجه برسد ولی نه تنها جوابی داده نشد تنها وتنها فحاشی ویا کنایه وتهمت وتوهین شنیدیم واز طرح خبری نبود .پس دوست گرامی اگر ممکن است بجای انتقاد یک راه حل درست به ما ارائه دهید تا ما هم بیشتر به بدی واشتباه خود پی ببریم .اینکه شما ما را به کنایه نابغه سیاسی خوانده اید ما را نه از هدفمان دلسرد میکند نه اینکه متوقف ما احتیاج به همفکری داریم حتی اگر از طرف مخالمان باشد .چون هدف برای ما نجات ایران است وبس نه گروه و نه شخص .شما در جایی میگویید کسانی که مخترع این طرح بوده اند آیا به عمق ومحتوای این طرح وتاثیرات آن فکر کرده اند یا نه ؟
اولا آکسیون ما نان میخواهیم خوشبختانه نه از طرف کسانی که به خارج نشینان خوش نشین معروف شده اند مطرح شده است ونه از طرف افراد نا آگاه بلکه از طرف 6 نفر رهبران جنبش ما هستیم که در داخل ایران سکونت دارند وبسیار هم به همه اتفاقات داخل ایران واقفند پیشنهاد شد .این طرح نه به منظور مسخره کردن ویا توهین کردن به شعور مردم است نه به سخره گرفتن کار دیگر فعالان سیاسی.این طرح یک گام به هدف نزدیک شدن است یعنی مردم با تجمعشان در نانواییها می توانند همدیگر را بشناسند وبا همین زمینه تشکیل هسته های مقاومت شروع شود . مردمی را که 32 سال در ترس ودلهره وناتوانی وسردرگمی قرار گرفته اند در یک مکان جمع کند مکانی که احتمال خطر وخونریزی برایشان کمتر است و تلفاتی کمتر را بدنبال خواهد داشت. دوم اینکه آیا شما نتیجه این حرکت را که قبل از جنبش سبز شروع شده بود دیده بودید؟ که مردم با این حرکت توانستند حکومت را وادار به عکس العمل کنند وتعداد ونهای پلیس وماموران در جلوی نانواییها به حدا اکثر خودش رسیده بود وحتی به تعطیلی نانواییها می انجامید ولی مردم بازهم تجمع خودشان را در جلوی نانواییها ی دیگری ادامه میدادند ودر گوش هم زمزمه ما هستیم سر میدادند؟ من شما را رجوع میدهم به فیلمهایی که دوستان ما هستیم از جلوی نانواییها برای ما خارج نشینان با ترس ودلهره به خارج می فرستادند تا ما ببینیم ودر دل به نبودن در کنار آنها غبطه بخوریم.دوست گرامی آن زمانی این طرح نانواییها مطرح شد که مردم حتی به همسایه ودوست خود اعتمادی نداشتند واین کار توانست نور امیدی در دلها بیاندازد وتازه آنکه این ما به اصطلاح خارج نشینان نبودیم که به این طرح جان دادیم آن کسانی که جلوی نانواییها رفتند ودر کف دستشان ما هستیم مینوشتند و بهم نشان میدادند وبا عشق برای فقرا نان میخریدند ویا گل به نانواها هدیه می دادند این طرح را جان بخشیدند.
شما در جایی دیگر در همین مقاله کوتاه گفته اید که شعارها نشاندهنده ماهیت یک حرکت هستند وقتی ما فقط به خواسته نان میخواهیم متمرکز شویم آزادی ودمکراسی و....فراموش میشود بقول دوست گرامی من سروش سکوت چه کسی گفته که نان خواهی با اعتراض به فقر ونداری به معنی بی خیالی نسبت به آزادی ودمکراسی واین چیزهاست با عنایت به اینکه عمده مشکل اکثریت مردم ایران مسائل اقتصادی است واینکه این آکسیون نانواییها اقدامی آگاهانه است که میتواند مقدمه ای باشد برای سایر اعتراضات. و بازهم در جایی دیگر با کنایه اسم مخترع گرامی را بردید که میخواهد مردم را از مسیر مطالبات اساسی خود منحرف کند.آقای کسروی گرامی چه انحرافی زمانی که تجمع در مقابل نانواییها که یک خواسته ساده است وحتی حکومت را در مقابل آن آچمز میکند چون نمیتواند دلیلی برای دستگیری مردم داشته باشد چه انحرافی در آن میتوان دید ؟چه خواسته ای الان به نظر شما در ایران می تواند مهمتر از گرسنگی باشد که همین فقر وگرسنگی منشا و ریشه تمامی فسادها است.اگر شما فکر می کنید که مردم دوباره به خیابانها خواهند ریخت وبدون رهبری ویا یک هیئت هماهنگ کننده دست به انقلابی خواهند زد ویا بیخود جان عزیزشان را به هدر خواهند داد سخت در اشتباهید. مردم در سال 57 یکبار به اشتباه به دنبال عکس امام در آسمان ویکبار دیگر در دوسال پیش بدنبال موسوی وکروبی به خیابان آمدند وسرکوبگران هم بی رحمانه آنها را قلع وقمع کردند .این تجاوزات واعدامها که از دیروز و پریروز شروع نشده که الان باید به آن توجه شود انقلاب اسلامی نتیجه هزار وچهار صد سال غفلت وسرکوب ونماینده همان مردم سرکوب شده است.برای برگشتن به اعتماد به نفس گذشته وبازگشت به خویشتن خویش باید چکار کرد .من امیدوارم که شما دوباره این کلمات را به تمسخر نگیرید ومن را به نوستالژی نگری وعقب گرا یی متهم نکنید ما باید دوباره اعتماد مردم را به خودشان وقدرتشان جلب کنیم .باید دوباره نور امید در آنها بوجود آوریم وبا همین حرکتی که برای شما شاید مسخره به نظر آید مردم می توانند همدیگر بشناسند وروح دوباره ای در آنها دمیده شود.
  زمانی که به نظر شما این شعارها به زمان اسپارتاکوس برمیگردد و فقط درآن زمان می توانست کارساز باشد. من به نوبه خود اشکال را در همین می بینم چرا که خود ما شاید بخاطر نخواندن تاریخ وگذشته مان بارها وبارها در همین چاهی افتادیم که دیگران برای ما کندند. بله باید دنیای جدید وسیاست مدرن را بسیار خوب  شناخت .ولی اگر یک فرد انگلیسی بعنوان مثال در علوم سیاسی درس می خواند باید از ادبیات وگذشته واشتباهات تاریخی خود بیاموزد تا دوباره اشتباهات را تکرار نکند واگر راهی از طرف گذشتگان مثبت بود در همان راه قدم بردارد نه اینکه مثل ما ترکه ای بردارد برتن زخمی تاریخمان بکوبد که تو حرفهایی را که میزنی مربوط به زمان اسپارتاکوس است وبرای آن زمان بدرد می خورد .کشور ایران وتاریخ ما مدیون شاهنامه فردوسی است وما دین بزرگی به این مرد بزرگ تاریخ داریم وچقدر همه ما از او وداستانهایی که یکدنیا دانشگاه است آموخته ایم؟ ما چقدر از نخست وزیران وشاهان خود وگذشتگان خود میدانیم ؟چقدر از تاریخ دنیا میدانیم ؟این فقط نیست که شما شعار بدهید که دیگران با سیاست مثل نقالهای شاهنامه حرف وحدیث میزنند وباطل میگویند اگر کسانی این طرح را مطرح کرده اند نه از سر بی خردی بلکه با مطالعه وهمفکری به این نتیجه رسیده اند (با درنظر گرفتن شکل وانسجام مذهبی وسنتی کشور ایران )ونتیجه عملکرد آن در گذشته نه چندان دور موید آن بوده است .بنابراین شما بدون دلیل وسند چون خوشتان نمی آید نمی توانید حرفی را بزنید وبعد دیگران را به نادانی متهم کنید وخود را به دانستن بزنید .اگر این حکومت همانطور که شما می گویید فاشیستی است شما چه راه حلی برای مبارزه با آن به ما پیشنهاد می کنید من بی صبرانه منتظر شنیدن ودیدن پاسخ شما هستم. واینکه دوستان ما هستیم در ایران با مطرح کردن این طرح نمی خواستند که جلوی حرکتهای دیگران را بگیرند اگر شما و دوستان همفکر شما طرحی مفید برای نجات ایران داشته باشند مطمئن باشید ما در کنار شما خواهیم بود ودست یاری به شما خواهیم داد.دوست گرامی ما هرکس نیستیم من وشما و دیگران که دل برای ایران می سوزانند همه ایرانید ودلشان برای ملک و مملکت میسوزد بنابراین بجای سفسطه وسنگ اندازی جواب دهید
ما هستیم 
ما نان می خواهیم 

Saturday 23 July 2011

ساده است بسیار ساده ما نان می خواهیم

نمیدانم چرا این جمله برای کسانی این چنین سخت ونامفهوم است .دوستان من وحتی چندین بار خود من در مقاله هایمان چه بصورت کوتاه وچه بلند در مورد این حرکت صحبت کرده ایم وحتی خود من درمورد موثر بودن حرکت ما نان میخواهیم نوشته ام.ولی کامنتهای مخالفین که برای من از همه چیزها مهمتر است بسیارمن را ناامید کرد همه این کامنتها را می خواندم وفقط سر تکان می دادم .جز توهین وفحاشی چیزی ندیدم .من احتیاج به این داشتم که بدانم چرا این دوستان با من وهمفکرانم مخالفند. ولی دوستان مخالف بجای مطرح کردن دلیل وراهی منطقی سعی در به فرع کشیدن مسئله داشتند وبحث را به مخالفتشان با آقای شهرام همایون سخنگوی جنبش ما هستیم  میکشیدند وآن هم جز توهین و دشنام وحمله  چیز دیگری نبود .خوب بهرحال در بیشتر کشورهای دنیاهمیشه هستند افرادی با نظرات مخالف در مورد موضوع مورد بحث در پارلمان ویا مسائل مورد طرح در جامعه ولی مردم عادی بسیار متمدنانه وبراساس واسلوبی به بحث در آن موضوع می پردازند تا به یک نتیجه نهایی برسند وحتی اگر هم آن نماینده ویا گروه نتواند جوابی قانع کننده به پرسشگران بدهند آن گروه مخالف دست به فحاشی وتوهین برنمیدارند ودر نهایت نیز آن موضوع به رای گیری میرسد.ولی تنها در کشورهایی نظیر ماست که خدا نکند از طرف کسی موضوعی مطرح شود همیشه کار به فحاشی وتوهین میرسد وبجای یک نقد ونظر منطقی کار به  فرع وانحراف کشیده می شود طوری که به اصل مطلب توجه نمی شود .دوستان من در مقاله هایشان بارها اعلام کرده اند که از دوستان مخالف می خواهیم که نظراتشان را بدون توهین وفحاشی به معرض بحث بگذارند تا ماهم بدانیم چیست واگر مناسب باشد ما هم از طرحهای مقابله آنان با حکومت حمایت کنیم. ولی این اتفاق  نه تنها نیافتاد بلکه حمله و هجمه به طرح نانواییها با شدت انجام گرفت.البته این اتفاق تازه ای نبوده ومن خودم بعنوان عضوی از جنبش ما هستیم کم وبیش با این برخوردها آشنایم وبسیار دیده ام.ولی دوستان مخالف من این را بدانید تا شما جوابی قانع کننده ومستدل در اختیار ما نگذاشتید نمی توانیم بدانیم شما برای یک حرکت اعتراضی چه راهی مثبت وموثر پیشنهاد می کنید .ما نان می خواهیم راهی بسیار ساده وتاثیر گذار وهمه گیر در بین تمامی قشرهای جامعه است جامعه ایران یک جامعه ای است که از لحاظ معاش بسیار وابسته به نان است ونان تنها راه سیر کردن خانواده محسوب می شود. مردم با تجمع در نانواییها واعتراض به گران شدن نان می توانند حرکتی متمرکز وبدون خونریزی داشته باشد. نان می خواهیم حرکتی مفید برای شناسایی وجمع شدن دوباره دوستان است .دوستانی که در اثر همین سرکوبهای متاثر از جنبش سبز پراکنده شدند و دچار ترس ونگرانی وسرگردانی شده اند.حتی در صورت این چنین تجمعاتی نیز اگر سربازان گمنام امام زمان هم به این حرکت حمله کنند ومردم را مورد بازخواست قرار دهند مردم به سادگی می توانند بگویند ما نان می خواهیم همین وبس .چیزی که مخالفان در نظر ندارند این است که بعد از سرکوب وحشیانه وحرکت مزورانه اصلاح طلبان بسیاری از مردم خود را از صحنه کنار کشیدند وآنهایی هم که توانی برای مبارزه داشتند یا فراری شدند ویا در زندانها با احکام طویل المدت گرفتار شدند ویا به جوخه های اعدام سپرده شدند .مردم اکنون در این جو سنگینی که حاکم شده تنها از راه های بسیار ساده ولی موثر می توانند دوباره آن اعتماد به نفس وقدرت خود را بازیابی کنند وبه نفس حرکت خود که همانا اتحاد است نزدیک شوند. یکی از اینها می تواند صف نانواییها باشد .بازهم من بعنوان یکی از اعضای جنبش ملی ما هستیم از دوستان و مخالفان خواهش می کنم که بجای سنگ اندازی اولا اشکالات این طرح را بدون توهین وفحاشی برای ما روشن کنند ودوم اینکه اگر خود راه حلی موثری را می شناسند برای ما بازگو کنند. تا بتوانیم با همکاری در حرکتمان محکمترو قدرتمندانه تر قدم برداریم. ما باید بدانیم آنچه که مهم است ایران است وبس نه فرد واشخاص .ما دوست داریم که با تمامی افراد از هر گروه ودسته وحزب که برای آزادی ایران فکری ونظری دارند دست یاری دهیم و با آنها همراهی کنیم چه فرقی میکند اگر یک کمونیست نظری سازنده برای ایران داشته باشد و ما بتوانیم به آنها کمک کنیم تا به نظرشان نزدیک شوند وچه مهم که یک طرفدار پادشاهی با همفکری خود در این جهت همیار باشد ویا یک طرفدار جنبش سبزهمراه وهمفکر. بنابراین بیایید همراه وهمکار باشیم  دشمن اصلی ما در جای دیگر است هدف را گم نکنیم .همیشه  خواسته اند ما را با کلمات از هم جدا کنند به اسم مسیحی وبهایی وکمونیست ومجاهد و شمالی وجنوبی ودهاتی وشهری .ما باید این سد را بشکنیم واز این دایره محتوم ساخته شده دشمن خارج شویم. پس تا نظر سازنده دیگر با همین جمله به این سادگی می گوییم ما نان می خواهیم بسیار ساده است . ما نان میخواهیم بیایید با هم همراه شویم وسنگ اندازی نکنیم به پیروزی راهی نیست .همتی می خواهد    

Thursday 14 July 2011

من با توام

تو یک نفری...نه!بیشماری
هرسو که نظر کنم تو هستی!
یک جمع بهم گرفته پیوند
یک جبهه ی سخت بی شکستی
این دوبیت از شعر زیبای سیمین بانو بهبهانی است که بی شک به موضوع مورد بحث من بسیار نزدیک است .وقتی سخنگوی جنبش ملی ماهستیم بار دیگر آهنگ زیبای ما هستیم را سر داد ومردم را دعوت به جلوی نانواییها کرد شادی وشعفی بس شگرف دوباره وجودم را گرفت .آنچنان که سروده ها وشعرهای آن زمان که دوستانمان در ایران برای این حرکت می ساختند در ذهنم دوباره رژه رفت .بعد از دوسال سکون وسکوت وتحیروسردرگمی وسرکوب بیرحمی که بر ما ملت چیره شد این نوا دوباره می تواند ققنوسهای ایران را بار دیگر از خاک بلند کند وتوانی دیگر به پیکره خسته وزخم خورده ملت ایران بدهد.طرح نانواییها یکی از بهترین وتاکتیکی ترین روشهایی است که می تواند دوباره گروهها ودسته های پراکنده مردم را به گرد هم در آورد .مردم با ایستادن در صف نانواییها وطویل کردن آن می توانند دوستان بیشتری را به جمع خود دعوت کنند. این حرکت یک حرکت صنفی ومتعلق به یک گروه وطبقه خاصی نیست .همه اقشار مردم را از کوچک وبزرگ از دانشجو تا مدیر کارخانه از زن خانه دار تا کارمند اداره از معلم تا کارگر در برمی گیرد وبدین وسیله  می تواند حرکتی همه گیر شود .مردم برای نانی که امروز حتی خریدینش بسیار سخت می نماید بطور نمادین در کنار یارانشان به گرانی اعتراض می کنند و به سرکوبگران واشغالگران  نشان می دهند که ما هستیم تا ظلم وناروایی را از این ملک وسرزمین برکنیم .ما هستیم تا دوباره زندگی نوین وشادی برای هموطنانمان به ارمغان آوریم. ما هستیم تا دیگر کودکانمان به کار کشیده نشوند واز سو تغذیه نمیرند .ما هستیم تا زنان ما خود فروشی نکنند وپدرانشان آنها را به افغانستان وپاکستان ودوبی نفروشند .ما هستیم تا  ثروت ملت برای ملت هزینه شود نه برای خریدن اسلحه برای لبنان وفلسطین .ما هستیم تا دوباره افراد بی لیاقت به حکومت نرسند .وما هستیم تا دوباره تاریخ پر افتخار ایران را زنده کنیم وایرانی قوی ودوست با تمامی دنیا بسازیم .باید دوباره گلهای خنده را در کشور رویاند وجشن وسرور برپا کرد وبه یاد از دست رفتگان وکسانی که برای میهن جان باختند مراسم زیبایی که در شانشان می باشد برپا نمود.باید با ما هستیم یاد وخاطره افراد وبزرگانمان که هرکدام خدمتی برای این مرز وبوم کردند را پاس داشت وبه کودکان یاد داد که می شود ستارخان وپروینی دوباره شد می توان مصدق ورضاه شاه بود ومی توان انسان بود وبرای ایران حرکت وتلاش کرد پس بیایید تا در آنچه که در توان داریم برای آگاه کردن دوستان ویارانمان دست به دست هم دهیم ودر این حرکت شرکت کنیم وبر بیداد بشوریم وفریاد برآوریم که ما هستیم.در آخر شعر زیبای سیمین بانو بهبهانی را می گذارم که همه دوستان از آن لذت ببرند.
پاینده ایران وایرانی
من با توام ای رفیق
همراه تو پیش می نهم گام
در شادی با تو شریک هستم
بر جام می تو میزنم جام

من با توام ای رفیق!با تو!
دیری است که با تو عهد بستم
همگام توام, بکش به راهم
همپای توام بگیر دستم

پیوند گذشته های پررنج
اینسان به توام نموده نزدیک
هم بند تو بوده ام زمانی در یک قفس سیاه وتاریک

رنجی که تو برده ای ز غولان
بر چهر من است نقش بسته
زخمی که تو خورده ای ز دیوان
بنگر که به قلب من نشسته

تو یکنفری ...نه!بیشماری
هر سو که نظر کنم تو هستی!
یک جمع بهم گرفته پیوند
یک جبهه سخت بی شکستی

زردی؟نه!سفید؟نه!سیه؟نه!
بالاتری از نژاد و از رنگ
تو هر کسی و زهر کجایی
من با تو, تو با منی هماهنگ

Monday 27 June 2011

ما برای ایران چه میخواهیم بکنیم؟


فقط یک کلمه وآن بدست آوردن آزادی است .پس همه میدانیم چه میخواهیم آیا باید در این میان برای ما شخص وگروه ودسته ای مطرح باشد؟ من در این میان با هر کس که برای آزادی ایران میجنگد همراه خواهم بود حتی اگر از ریخت وقیافه اش خوشم نیاد
چون در ایران آزاد من جای برای همه هست من کسی را از کسی جدا نمیکنم چون مردم را دارای عقیده وفکر میدانم وبرایشان احترام قائلم به همه احزاب وگروهها در روز آزادی ایران ومبارزات گروهی بسیار باور دارم . منشور حقوق بشر وسخنان کورش بزرگ برای من سرمشق و هدف است وبرای آن ایستاده ام تا آخر تا مخالف من حق حرف زدن داشته باشد .پس بیایید هر روزمان را روشن تر وهدفمندتر شروع کنیم .دستهایمان را بهم پیوند دهیم و از تهمت زدن وتفرقه پرهیز کنیم .هر روزمان را برای دشمنان به شبهای تاریک آنان تبدیل کنیم . بیایید برای یکبار هم شده همتی کنیم و در هژده تیرماه با هم در کنار هم دشمن دژخیم را از میهن بیرون برانیم فقط یادمان باشد ایران هدف است نه هیچ چیز وهیچ کس
پاینده ایران وایرانی
http://www.facebook.com/home.php?sk=question&id=222142904485026&qa_ref=na&ref=notif&notif_t=question_answer

Wednesday 8 June 2011

ایران در خطر است

شاید هر روز این کلمه را می شنویم شاید هم تکرارش برایمان  کسالت بار هم شده است. چون ما ایرانیها همیشه منتظر یک نجات دهنده غیبی هستیم کسی بر روی اسب سفید بیاید و کاری کند و ما هم چه خوب چه بد راه بی افتیم دنبالش. ببینید میخواهم چیزی بگویم شاید خیلی ها خوششان نیایید وشاید هم خیلی ها این موضوع را می دانند ولی  بی تفاوتند. این مشکلی که ما مردم دست به گریبانش هستیم بی پرنسیبی ماست..ما ملتی هستیم که بخاطر رسیدن به آن چیزی که می خواهیم تلاشی نمی کنیم سعی می کنیم خودمان را به جریاناتی که پیش میآید متصل کنیم تا بعد ببینیم چه می شود این مسئله هم مربوط نه به جریان سبز می شود نه به جریان انقلاب 57 نه به قبلترش . این مسئله مربوط می شود به قرنها پیش از ما . مثلا در زمان ساسانیان ما همینطور که الان گرفتار حکومت مذهبی بودیم آن موقع هم همین بساط را داشتیم مردم ما خسته از دخالت مذهبیون در مسائل شخصی و زندگی روزانه خود دست به دامن دشمنی شدند که بدتر از حکومت زمان خودش بود وقتی دروازه های کشور بر روی اعراب با خیانت خود موبدان یکی یکی گشوده می شد مردم فکر نمی کردند که به جایی برسند که این مذهب جدید از کله هایشان مناره بسازد و زنان وبچه هایش را به بردگی  و کنیزی و غلامی ببرد. مثال دیگر من حرکتهای دیگر ایرانیان برای نجات مردمشان از دست مذهب اعراب تازه به حکومت رسیده بود که هرکدام از این مبارزین با آویختن به مذهب به جنگ مذهب رفتند و هر کدامشان به نحوی شکست خوردند. بعد میرسیم به انقلاب 57 که  آنهم گونه ای از همین رفتار بود چرا که روشنفکران به اصطلاح عاصی آن زمان به زیر دامن آقای خمینی پناه بردند و برای رسیدن به مقاصدشان چشمهای خود را بستند. چرا که می خواستند به حکومت مورد نظر خودشان برسند. ولی دیدیم چه شد که تا الان هم از این مصیبت سه نسل چوب می خورند و جالب است  که حتی یک عذر خواهی هم به این ملت نمی کنند وبعد می آیند ومی گویند که انقلاب را از ما دزدیدند. .ولی اینها را گفتم برای اینکه برسم به این داستان جنبش سبز آقای موسوی. .چرا که وقتی بعد از آنهمه جوشش و جنبش و حرکت و سرکوب و زندان و شکنجه وغیره  به آن حرکت نگاه می کنم هیچ تفاوتی با آن ماجراهایی که در بالا برایتان گفتم نمی بینم. .مردم در اینجا بدنبال سرنگونی حکومت و حکومت ایرانی بودند ولی رفتند به زیر عبای آقای موسوی که خواهان حفظ نظام و برگشتن به دوران وحشت وکشتار آقای خمینی بود. اینجاست که میگویم  امثال اقای موسوی و یا سبزها به هیچ وجه مقصر نیستند بلکه این بی پرنسیبی مردم ماست که برای رسیدن به مقصود خود به هر چیزی و هر جایی دخیل می بندند. داستان سبزها که بسیاری آنها را نقد می کنند که بسیار هم خوب است تنها زمانی نتیجه میدهد که به اشتباهات خود نیز بنگریم. این انگشت اشاره قبل از آنها باید به تک تک ما برگردد که آیا ما خودمان چه کرده ایم وچه میخواهیم ما به چه اصولی پایبندیم وچه اصولی را نمی پسندیم ؟آیا دروغ گفتن و یا همان دروغ مصلحتی باب آقایان مذهبی باید روش ما باشد و یا نه؟ و یا باید در کارمان درستی و راستی را باب کنیم و بدنبال رهایی اول خودمان از بند زشتیها باشیم ؟من به اندازه عمری که داشته ام همیشه دیده ام که وقتی از انقلاب 57 صحبت می شود می گفتند این انگلیسیها و یا کارتر باعث انقلاب شدند. همیشه دست پنهان بیگانه در هر کاری که در مملکت من میشد ومی شود وجود داشته است و این حس برای من بوده که پس این عکسها و این حرکت میلیونی که در زمان انقلاب وجود دارد چیست؟ پس ما در این وسط کجای ماجرا هستیم؟ آیا این یک بی حرمتی به ما ملت نیست که ما نقش خود را دست کم می گیریم و همه چیزو هر چیز  کسان دیگرند که تصمیم گیرنده برای شما و ما بوده اند و هر وقت خواسته اند ما را به خیابان کشیده اند و هر وقت نخواسته اند به خانه هایمان پسمان فرستاده اند؟ من در این چند سال با مطالعات محدودی که کرده ام متوجه شدم که  ملت ما به علت عدم شناخت از تاریخ و حتی خودشان به راحتی تحریک میشوند و این میتواند هسته اصلی انگشت گذاشتن کشورها ی بیگانه باشد و مردمی که از خود و تاریخش اطلاع ندارد به راحتی در هر چاله و چاهی که برایش کنده اند می افتد..ما اگر از شرایطی در محیط اطرافمان ناراحتیم بجای ریشه یابی سعی در پاک کردن صورت مسئله می کنیم. چرا که برای ما حل مشکل زمان بر بوده است..ببیند من می خواهم به یک مسئله بزرگی اشاره کنم کمی خودمان به خودمان ایمان بیاورم. ما ملت پرقدرتی هستیم و باید به خودمان باور کنیم به تمامی استعدادها و آن چیزی که میتواند ما را به گرد هم در بیاورد ایمان بیاوریم. اگر ما تمامی مسائل قومی  و حزبی  و گروهی خود را برای کشورمان کنار بگذاریم و بر گرد یک محور و آن ایران جمع شویم از دروغ  و ریا بپرهیزیم  و از گرد کسانی که از  ما  می خواهند بر سر محورهایی که باعث دور شدن گروههای دیگر میشود پرهیز کنیم. ایران در خطر است و اگر نجبیم ایران از دست می رود..کشورهای دیگر در پی منافع خودشان هستند مسلم است که بدنبال حمایت از حرکتهایی هستند که منافع آنها را تامین کند. ولی  پرسش من این است ما چه می خواهیم ؟آیا ما بدنبال ماندن و اصلاح جمهوری اسلامی هستیم و یا دنبال یک حکومت سکولار ؟بیایید موضع خود را مشخص کنید تا ایران از دست نرفته. حرکت ما می تواند برای آیندگان درسی باشد. ملتی که با همت و بازگشت به خویشتن توانستند کشورشان را از وجود انیران خالی کنند..ما احتیاج داریم که به ایرانی بودن خود باز گردیم . ایرانی بیاموز از گذشته درس بگیر فکر کن و بعد عمل کن.  بدان که موفق خواهی شد اگر به خود ایمان بیاوری ما به یک ایرانی نو  وتازه احتیاج داریم و اینهم احتیاج به همت من وشما دارد به ایران فکر کنیم
    

Wednesday 11 May 2011

تا کجا؟

شبها وروزها بهم میرسند وهنوز هم هیچکس را صدایی نیست انگار همه جا سکوتی است که منتظر شکستن خود است .همه به هم نگاه میکنند ودر ماتم نگاهشان فقط تهی شدن وبیهودگی را می توان دید .فقط گاه وبیگاه  صدای کلاغی سیاه از دور میاید همه چشمها به سمت او میرود وباز هم سکوت ولی ایندفعه یک چیز دیگر به آن سکوت اضافه شده وآن یک نگرانی ویک تشویش ویک عجله در راه رفتنها وحرکات است.ایندفعه قرعه به نام کیست ؟کیست که باید به دام بیافتد وبه مرگ برسد در این میان عده ای  هستند که برایشان زیاد تفاوتی نمیکند همچنان به راه خود ادامه میدهند.چون بودن ونبودنشان برای خودشان هم مسئله ای شده خودشان بیشتر  ترجیح میدهند که نباشند ولی آنها با این بی تفاوتان کاری ندارند آنها جایی میروند تا بتوانند پنجه های خون آلودشان را بر سر کسی  فرود آورند که نگاهش با نگاه بقیه فرق کند.او را می یابند به سادگی. چرا؟چون که همه بی صدا وبی تفاوتند ولی او و مانند او  از جنسی دیگرند چشمانشان برقی دارد که از هوش زیادشان میگوید از درک زیاد .نور چشمانشان آدم را در جایش میخکوب میکند برای همین هم به راحتی میشود  گرفتشان. همیشه چشمان خیلی حرفها به آدم میزنند که شاید زبان آنقدر گویا نباشد. آنها از چشمها خیلی میترسند نه از رنگ چشم و نه از درشتی وریز بودن آن . از برق چشم از نگاه جستجو گر از نگاهی که دنبال چیزی ویا حرکتی را بگیرد وآن را تعقیب کند .این نگاه محکوم به کوری است چون دیگران را تحریک میکند .نگاه باید سرد ویخ وبیرحم باشد .بی تفاوت به مرگ .بی تفاوت به بچه های گدای گوشه خیابان. به زنان خودفروش. به پیرمردی که در جوی آب افتاده وکسی نیست که به او کمک کند. به شکنجه ناپدری معتادی که با سیگار زیر چشم کودک زنش را نقش میگذارد وراستی یادم رفت به جراثقاله هایی که روش آدم سوار میکنند تا مرده هایشان روی آن چشمها را بی رنگتر وبرق چشمها را کم رنگ تر کند.ولی تا کجا باید رفت وتا کجا باید سکوت کرد تا دیگر چشمها نیز دیگر حرفی برای گفتن نداشته باشند تا کجا؟

Wednesday 20 April 2011

درودی به دوستانی که در اینجا با من لحظه ای را سپری میکنند

این روزها وقتی به صفحه های نا خوانده وخوانده زندگیم فکر میکنم خیلی برای خودم دلم میسوزد یکی برای اینکه خیلی این صفحه ها الکی سیاه شده اند ونا خوانا هستند وخیلی ها را هم منتظرم که چه بلایی سرشان میآید. ولی در این میان از یک چیز خیالم راحت بود وآن حس میهن دوستی بود که در این میان خیلی روشن وزیبا میدرخشید ومن به آن خیلی باد به غبغب می انداختم ولی این هم یک دلخوشکنکی بود که خودم از آن خبر نداشتم .وقتی به صحبتهای بزرگان وکسانی که سری در سرها دارند نگاه میکنم می بینم که این میهن دوستی من رنگی ندارد وخیلی هم نباید به آن دلخوش باشم چون کارها ویا حرفهایی هست که باید یاد بگیرم ومن  جایم در میان میهن دوستان در ته صف است وقتی که که بابک وآرتمیس وماندانا وآتوسا وسیمین بهبهانی وستارخان هستند میشود من هم خودم را میهن دوست بنامم؟ ولی بهرحال سعی کردن هم خودش بد نیست نباید زیاد سخت گرفت یک مقدار همت وتلاش می خواهد تا بتوانی در صف اول قرار بگیری امیدوارم که بتوانم آنقدر توانایی وزندگانی داشته باشم که این دین را به وطن وهموطنمانم بدهم . من این سرزمین را با هیچ جای جهان عوض نخواهم کرد ای ایران بدان که همیشه با منی و خواهی بود دوستت دارم. 
با مهر که نوشته ام را خواندید